راوی...

بی خبری ...شاید یه راوی گوشه کنار این دنیا قصه ی تو رو روایت کنه ...قهرمان باش.

راوی...

بی خبری ...شاید یه راوی گوشه کنار این دنیا قصه ی تو رو روایت کنه ...قهرمان باش.

 

 

05/25

 تو فضای این آهنگ نیستم ولی خیلی فاز داد...
 

 

دوباره یه خلوت ساده ی بین راهی و دوباره من اینجام، پاییزه نزدیک شده چه حس غریبی دارم ...

هیچی بدتر از آدمی که بشه دمشو دید و سوبسید گرفت نیست ...
دنبال یه چی میگردم این روزا ، نمیدونم شاید یه بیت از اون شعرا که حال آدم خوب میکنه ، با اینکه اینجا یه حیاط خلوته اگه کسی از اینجا رد شد لطفا یه بیت بنویسه


ای ابر دل گرفته ی بی آسمان بیا

باران بی ملاحظه ی ناگهان بیا

 فاضل نظری


مادر همیشه میگه سرت بو قورمه سبزی میده ، بشین مث بچه آدم باش😄 ولی نمیدونه من اونطوری باشم دیگه نمیشه که باشم،بعضی روزا که ناپلئونی میگذره رو دلم میخواد دو روز حساب کنم ، اصلا فکر کردن بهش هم کیف میده...

بعد اون روزایی که نمیدونم چطور گذشت ، بعد اون همه مسیری  که کارش به کیلومتر و جاده هم رسید  ، بعد کار و درس و کار و کار ، بعد سخت شدن ، فهمیدم ..، و خواستم که قبول کنم فراموشی یه دوروغه ...
وقتی فهمیدم که دوستم داره  واقعی ترین آدم زندگیمو پذیرفتم، چقدر حقیقت این مرد رو دوست دارم و خدا رو شکر که کنارمه...
همیشه کسی هست که زندگیمون رو بهتر از ما میدونه