راوی...

بی خبری ...شاید یه راوی گوشه کنار این دنیا قصه ی تو رو روایت کنه ...قهرمان باش.

راوی...

بی خبری ...شاید یه راوی گوشه کنار این دنیا قصه ی تو رو روایت کنه ...قهرمان باش.

بعد اون روزایی که نمیدونم چطور گذشت ، بعد اون همه مسیری  که کارش به کیلومتر و جاده هم رسید  ، بعد کار و درس و کار و کار ، بعد سخت شدن ، فهمیدم ..، و خواستم که قبول کنم فراموشی یه دوروغه ...
وقتی فهمیدم که دوستم داره  واقعی ترین آدم زندگیمو پذیرفتم، چقدر حقیقت این مرد رو دوست دارم و خدا رو شکر که کنارمه...
همیشه کسی هست که زندگیمون رو بهتر از ما میدونه


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی